تو

تو مهربانتر از آنی که فکر میکردم

درست شبیه همانی که فکر میکردم

شبیه...ساده بگویم کسی شبیهت نیست

هنوز هم تو چنانی که فکر میکردم

تو جان شعر منی و جهان چشمانم

مباد بی تو جهانی که فکر میکردم

تمام دلخوشی لحظه های من از توست

تو آن آن زمانی که فکر میکردم

درست مثل همانی که در پی ات بودم

درست مثل همانی که فکر میکردم

مرد

من عاشق پدرت هستم! بی اندازه! شوهر بی نظیریه ....جمعه شب موقع برگشتن از خونه بابابزرگت بارون میومد. من گفتم آخی من رانندگی تو بارون و دوست دارم و پدرت یه ربع اضافه رانندگی کرد تا من از بارون و ماشین لذت ببرم.بایستی بگم که پدرت مرد بینظیریه. من هر لحظه بیشتر دوستش دارم و بهش افتخار میکنم. امیدوارم اگه به صورت یه دختر اومدی پیش ما در آینده خدا مردی رو شریک زندگیت کنه که مثل پدرت یه مرد به تمام معنی باشه و اگر به صورت یه پسر اومدی مثل پدرت یه مرد تمام عیار باشی تا همسرت بهت افتخار کنه.

آغاز

سلام فرشته آسمانی من

امروز جمعه اول خرداد سال 94 هستش و من تصمیم گرفتم برای شما یه دفتر خاطرات درست کنم. اما هنوز نمیدونم توی وبلاگ بزارمش یا همینجا توی کامپیوترم. البته بایستی بگم اگه ده سال پیش بود قطعا یه دفتر خوشگل میخریدم و با یه خودکار اون تو مینوشتم.اما تکنولوژی ما رو تنبل کرده. میدونم که در زمانی که تو اینها رو میخونی این جمله معنی چندانی نداره . بگذریم. داشتم از تصمیمم میگفتم. الان که اینا رو مینویسم تو پیش فرشته ها هستی و هنوز خدای مهربون تو رو نفرستاده اینجا. اما دلم میخواد از همین الان تو رو توی تمام لحظه های زندگیمون سهیم کنم. چون من در کنار پدرت زندگی خیلی خیلی خوبی رو تجربه میکنم . 

من و آقای پدر همدیگرو برای اولین بار در تاریخ دهم مهرماه 93 ملاقات کردیم. و بعد از چندین جلسه و آشنایی خانواده هامون در تاریخ هفتم اسفند همون سال ازدواج کردیم. و تا الان از این ازدواج کاملا راضی هستیم.